روزی دل من که تهی بود و غریب
از شهر سکوت به دیار تو رسید
در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ی مهر تو شنید
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه دلم از تو و یاد تو تپید
در سینه ی سردم ، این شهر سکوت
دیوار سکوت به صدای تو شکست
شد شهر هیاهو ، این سینه ی من
فریاد دلم به لبانم بنشست
خورشید منی ، منم آن بوته ی دشت
من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور
دریای منی ، منم آن قایق خرد
با خود تو مرا می بری تا ساحل دور
کنون تو مرا همه شوری و صدا
کنون تو مرا همه نوری و امید
در باغ دلم بنشین بار دگر
ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید

اردلان سرفراز

قصه شهر سکوت (اردلان سرفراز)

تو ,، ,شهر ,ی ,مرا ,سکوت ,تو مرا ,شهر سکوت ,در سینه ,سینه ی ,مرا همه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

TOPTAEKWONDO NEWS-خبرنامه تاپ تکواندو روابط عمومی شهرداری شیراز گروه مکانیک خودرو شهرستان خوانسار ایران بانک:وبلاگ جامع بانک های ایران بالشت خواب alvand طراحان وب سایت فارسی Minecrafting Pro تعمیرات لوازم خانه شاهدان کویر مزینان